سریال روایتی است از یک خانواده متشخص، دختر و پسری که همراه پدر و مادر زندگی میکنند و در آستانه رسیدن به مرحله پرش هستند. پیشرفت در انتظار دختر و پسر است.
پدر یک وکیل و شاغل در پروژههای عمرانی است. طارق/امید .متقدر، مادر، گزیده، یک وکیل دعاوی خانوادگی است.
در سالگرد سیسال ازدواج پدر و مادر، دختر به هلند میروند که درس بخواند و پسر در جستجوی پیشرفت مالی و شغلی است. رازی از یک زندگی دیگر پدر کشف میشود. دختر دروغی بزرگ را با خود حمل میکند و پسر در یک چاه عمیقِ مالی میافتد. دروغ و خیانت، تمام زندگی گزیده را محاصره کرده است.
سریال خیانت زیرنویس فارسی قسمت ۸ هشتم (خلاصه داستان):
یشیم به خانه گزیده میرود. به او میگوید لطفا از تاریک طلاق بگیر.
گزیده قبول نمیکند. یشیم عصبانی میشود و به گزیده حمله کرده و گلهای ارکیده او را میشکند.
گزیده به تارک زنگ میزند و از او میخواهد جلوی همسرش را بگیرد چون به او حمله کرده است و به حریم خانهاش تجاوز کرده.
تارک که عصبانی شده به خانه میآید و یشیم را مواخذه میکند. یشیم انکار میکند. دوستِ همسایهاش هم اعلام میکند که یشیم از خانه بیرون نرفته است.
طارق به سراغ هاندان، وکیل طلاق گزیده. میرود.
هاندان میگوید که گزیده پرونده طلاق را لغو کرده است.
طارق میگوید که چون زنگ زده و پشت سر یشیم به او دروغ گفته است، کاری را که باید، انجام میدهد.
گزیده میهمانی دوستانهای در پیش دارد. هاندان به گزیده زنگ میزند و به او ماجرای گفته تاریک را میگوید.
تاریک به خانه میآید و به او میگوید چرا به یشیم تهمت زدهای و جلوی دوستان او آبرویش را میبرد.
فایل ضبط شده صدایش با اویلوم را برای گزیده پخش میکند که در آین اویلوم به مادرش گفته تیمارستانیِ روانی.
اوموت که در میهمانی مادرش است به پدرش تاریک حمله میکند و او را کتک میزند.
گزیه به سراغ اویلوم رفته و از او میپرسد واقعا چنین سخنی گفتهای؟ او انکار میکند ولی ماجرای ضبط صدایش توسط پدر را میگوید.
اویلوم میگوید من در شرایط بدی بودم. پرستار نه تو را میشناخت و نه من را. چرا این حرفها را زده است؟ مادر میگوید پس تو حرف پرستار را باور کردهای. میرود.
تاریک به سراغ یشیم میرود و منتکشی میکند.
اویلوم به سراغ پدرش میرود. از او میپرسد تو چطور چنین کاری کردی و چرا به مادرم دادی که آن را گوش کند؟
فردا صبح، تولگا به سراغ پدرش میرود. و به او میگوید که کسی را که اویلوم را زخمی کرده است پیدا و تنبیه کند.
لارا موفق میشود از یک پیغامی که برای کان فرستاده شده عکس گرفته و برای اولتان کاشفاوغلو میفرستد. اولتان میفهمد که کان از چه طریقی قصد فرار دارد.
اوزان به هولدینگ آلمانی میرود و از امکانات ماشین و دفتر برخوردار میشود.
اولتان لارا را به کشتیاش دعوت میکند و او را میدزدد.
شب مجلس رقصی برپاست که در آن اویلوم و تولگا میرقصند. در آن میان، پای اویلوم بیحس شده و به زمین افتد.
اوزان، مادرش، نازان و اوموت هم به رستورانی رفتهاند تا کار جدید اوزان را جشن بگیرند.
تاریک به سراغ یشیم میرود تا به او بگوید که باید پرستار را پیدا کنند و از او بخواهند در دادگاهشان شهادت دهد.
یشیم به دوستِ قلابی اش که مثلا پرستار بود زنگ میزند و از او میخواهد فردا ساعتی به بیمارستان بیاید. چون تاریک میخواهد به بیمارستان برود.
اولتان موفق میشود کان را که در حال فرار است دستگیر کند.
یشیم و تاریک به بیمارستان میرود و آن پرستار قلابی را پیدا میکنند. از او میخواهند در دادگاه شهادت دهد.
اولتان هم کان را برای پرداخت ۱ میلیون و صد هزار دلار بدهیاش تهدید جانی میکند.کان بدهی او را میپردازد اما اولتان او را آزاد نمیکند.
یشیم کلید خانه گزیده را از دسته کلید مراد کپی میکند. با همسایهاش به آنجا میرود. وقتی آنها نیستند. میگوید این ویلا باید مال من باشد و کمدهای خانه گزیده را در نبود او جستجو میکند. ساعتی را که گزیده برای سیامین سالگرد ازدواج همسرش خریده بود برداشت و در کیفش گذاشت.
اویلوم ماجرای پرستار و عصبانیت مادرش را برای سزایی تعریف میکند.
سزایی میگوید من آن شب همراه مادرت بودم چنین اتفاقی نیفتاده است. یشیم در را به روی مادرت قفل کرد و نمیخواست اجازه ملاقات شما را با هم بدهد.
سزایی و اویلوم به بیمارستان میروند برای آنکه از خود پرستار در این زمینه تحقیق کنند.
میفهمند که پرستاری با نام رعنا اصلا آن کسی نیست که اویلوم دیده است. میفهمد کاسه ای زیر نیم کاسه است.
اویلوم به سراغ مادرش میرود تا عذرخواهی کند. مادر اویلوم، گزیده، او را نمیپذیرد و میگوید برو حرفهای پدرت درباره تیمارستانی بودن من را باور کن.
اویلوم سراغ پدرش میرود و تمام ماجرا را برای او تعریف میکند و به او میگوید که یشیم در حال گذاشتن کلاه بر سر اوست.
تاریک به سراغ یشیم رفت و او را برای بار دوم درباره دروغهایش مواخذه کرد. از خانه بیرون میرود. اولتان با تاریک بیرون میرود و میگوید شاید حق با یشیم باشد. تو چرا حرفهای آن طرفی را باور میکنی؟ تاریک به فکر میرود. دسته گلی برای یشیم میخرد و برای عذرخواهی به سراغش میرود. اما یشیم نامهای نوشته و خانه را ترک کرده است.