Çolpan Cevher یک وکیل مشهور است و زمانی که بزرگترین دخترش Azra به طور ناگهانی شرکت را ترک می کند و به یک رقیب می پیوندد، تجارت خانوادگی را در طلاق برتر استانبول قرار داده است.
خواهر سرسخت صانم که او نیز وکیل است، نزد مادرش می ماند، در حالی که خواهر کوچک گونش زندگی خود را به دور از قانون می گذراند.
برای پیچیده تر کردن مسائل، پدرشان --- 25 سال پس از فرار با دایه --- برای بازپس گیری سهم خود از تجارت خانوادگی حاضر می شود. زندگی پایدار آزرا زمانی متزلزل می شود که او از خیانت همسرش که او نیز وکیل طلاق است مطلع می شود و این زوج دارای سه فرزند زیبا هستند.
آزرا با وجود تمام تجربیات حرفهایاش، وقتی دوباره با شعله قدیمی در شرکت جدیدش وصل میشود، برای طلاق خود آماده نیست. تنها فضای زیادی در بالا وجود دارد، و در نهایت، شرکت جدید آزرا قصد دارد شرکت قدیمی او را در هم بکوبد. آزرا در بحبوحه یک طلاق بد، یک رابطه عشقی دوباره و یک رقابت تجاری تلخ با مادرش، به حد نهایی رسیده است.
صنم با ناراحتی به در خانه موکلش میرود. او از ماجرای دادگاه ناراحت است. صنم از او میپرسد اگر واقعا او دختر تو نباشد برایت فرق میکند؟
اورال میگوید نه. همیشه او دخترم میماند.
صنم پیشنهاد میکند تست دیانای بدهند تا حضانتش را از او نگیرد.
ییلدیریم آزرا را تا خانه همراهی میکه سرگن سر میرسد و میپرسد او آنجا چه میکند؟
آزرا شاکی میشود و میپرسد مگر قرار نبود وقتی بیایی که بچهها باشند؟ بچه ها هم سر میرسند. از او میخواهند برای شام بماند.
هاندا و جیلان کنار هم نشستهاند. جیلان به آرمان تماس میگیرد.
قرار میشود ۱ میلیون با واسطه به دست سرهان بریزد. خبر به گوش چولپان هم میرسد. او میپرسد چرا عجله داری برای تشکیل شرکت واسطه؟ بحث سر ۲۷۰ میلیون پول است.
ملیسا و مربی دفاع شخصیاش از دخترها و صنم استقبال میکند.
در سالن تمرین زن هایی حاضرند تا کسی را کتک بزنند. ملیسا داوطلب اول است. چهره یالین بازتابی از صورت کورای میشود تا کتک بخورد.
دیداری بین ییلدریم و چولپان صورت میگیرد.
ییلدیریم میگوید به استانبول نمیرود و نمیخواهد آزرا را تنها بگذارد.
علاقه او به آزرا بیشتر از این حرفهاست. چولپان میگوید آزرا بعد از این اوضاع، صرفا حاضر است سرگن را فقط تحمل کند. ییلدیریم لبخند میزند.
در دفتر صنم، گلتن وارد میشود و مادر شوهر و شوهرش هم میآیند.
دعوا میشود. شوهرش میپرسد چرا دوست دختر سابقش را دعوت کرده بود به عروسی؟
شوهر قبول نمیکند و میگوید او دعوت نکرده بود. صنم عروس و داماد را از اتاق بیرون میفرستد.
به مادر شوهر میگوید که طلاق را میگیرد. صنم به قدریه میگوید نمیخواهد کارشان زیاد طول بکشد.
از یک راهی میتواند سریعتر اقدام کند. پنهانی شماره گلتن را میگیرد.
او اعتراف می:ند و گلتن و شوهرش ماجرا را میفهمند و از طلاق صرف نظر میکنند.
آزرا در ادامه حالش بد شده و از ییلدیریم میخواهد که او را به بیمارستان ببرد. آزرا بیهوش شده و در دستان و آغوش ییلدیریم با کمک ملیسا از دفتر بیرون میرود.