باید بگوییم سرنوشت، تقدیر و حکمت خداست.
چارهای نیست باید تسلیم بشویم.
حتی اگر بمیرم ازدواج نمیکنم.
زندگی دیگهای تصور نکردی بابا؟ این دنیا برای سلطان سلیمان هم نماند. همه چیز ماند برای ورثهش.
انگاه اول به ازدواج مهم است. تا آخر همانطور پیش میرود. سعی کن دوستش داشته باشی.
آن چه در چشم چران عمارت قسمت ۱۰ دیدیم این است که فرید و سیران در چالش تازهشان، سربلند بیرون میآیند.
بخش زیادی از این قسمت به بحث دربارهبچهدار شدن گذشت. فرید به شوخی و خنده و جدی، مسابقهای ترتیب داد که منجر به تنیس روی میز و برنده شدن شد.
کاظم، فهمید که سونا در اتاق فرید و سیران مانده است. سونا با کمک یوسف از عمارت فرار کرد و هالص، پدربزرگ فرید از او بازخواست کرد. فرید توانست پدربزرگ را قانع کند. او هم به سراغ کاظم رفت تا به او بگوید مراقبت از لونا را در عمارت بر عهده میگیرد.
رابطه فرید و پلین اما خدشهدار شد. پسرخالهاش، بوراک، یک قرار چهارنفره ترتیب داد که تصادفا در همان محل، فرید هم همراه با سیران برای پیتزا خوردن رفته بودند و با توجه به آنچیزی که فرید دید، رابطه میان آنها خراب شده است.
با توجه به چیزهایی که کاظم برای فرید از رابطهاش با دخترانش و اجبار او به ازدواج گفت، حالا فرید در پی شناخت علتِ دوری گزیدن همسرش از مردهاست.